در لحظه های تنهایی به آرزوهای خود می اندیشم

آرزوهایی که شاید هیچ گاه سبز نشوند

با خود می گویم

کاش جانم از این قفس خاکی رها می شد

آن گاه من همچون کبوتری سبکبال هم صحبت آسمان می شدم

کاش غنچه وارلبخندی نثار باغ می کردم

ودر سایه های درخت سرو به بهار فکر می کردم

کاش آن روزها که ابرها ترانه زلال خود را

تقدیم دشت کردند

همراه با دشت سبز می شدم

نظرات 1 + ارسال نظر
سلما چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:34 ب.ظ http://mouood.blogsky.com/

سلام خوبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد